پیچیده اما ساده مثل بارون

ساخت وبلاگ
به نام خداخمیس آبادی فیلم هایی از خودش فرستاد که اربیل عراق رفته بود؛ جالب بود؛ خوشحالم که از آن غم ومصیبت ها بنظر میرسد نسبتاً رها شده وآرزوی برکات وخوشی برایش دارم- همسرم عکسی از نامه امید در سالهای دور برایم فرستاد که من هم پاسخ داده بودم به او؛ در حین رانندگی بودم همه وجودم را غم گرفت وخاطرات تلخ برایم زنده شد؛ چه کشیدند این بچه ها وخوشحالم البته این مدارک را نگه داشته است؛ کلی تاریخ است وحرف- مدعی خرید خانه پدرم باز راه دیگری گفت گفتم با حاذقی صحبت کند؛ حاذقی گفت رسیده والبته فرصت نکردم او را ببینم واز رفتار او دل خوشی نداشت وناامید بود؛ مانند من- سری به ابوذر برای سلمانی رفتم وقدری گپ زدیم وتاکید کردم نامه بیمه را دنبال کند؛ غده هایی در گردن او در آمده بود؛ نگران بود چون برای برادرش هم اینگونه بوده وان شاالله که موضوع خاصی نیست- عمران برای تهیه لایحه دادگاه برای ابلاغی که برایش آمده بود؛ مشورت کرد؛ متن تهیه کرده وبرایش فرستادم تا بفرستد- در مورد سوالی که یگانه سوال کرده بود از مرسل سوال کردم که توضیحاتی داد اما چون دوستش گفته بود که حل میکند من دیگر دنبال نکردم- مولایی گذرنامه پسرش را فرستاد با عکس پسرش؛ تبریک گفتم واز خوشحالی اش خوشحالم- امروز نتیجه اولیه انتخابات مجلس آتی ابلاغ شد که بعضی افراد مشهور هم رد صلاحیت شدند وموجی ناامیدی فضای مجازی را درگیر کرده؛ با احترام به اظهار نظر این هیات های اجرایی بنظرم نه باید به احراز صلاحیت ها دل خوش کرد ونه رد صلاحیت ها وباید دید هیات های نظارت و شورای نگهبان چه خواهد کرد؟- شهرام برای فروش یک ملک در اهواز گفت که گفتم من آشنایی در این رشته ها ندارم- دختر فیروزه همسایه مان متن نامه اش را برای کار فرستاد وویرایش کردم تا بفرستد وامی پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت: 19:02

به نام خدادکتر سعید نسخه تجویز نصراللهی را نوشت که تشکر کردم- برای درخواست برق فرهاد سوال کردم که راهنمایی کردم از مبادی قانونی پیگیری کند- محسن کارهای اژدری را که درخواست کمک داشت پیگیری کرد وبعد برای ضمانت ها مشخص شد که ابهاماتی دارد وچندان فکر پس دادن به موقع نیست و با من هم صحبت کرد ومحسن هم آن را کنسل کرد؛ جالب بود نه آن همه پیگیری والتماس ونه ابهام در نحوه ضمانت کردن!! والبته قدری از محسن وامین هم برای موضوع دیگری مربوط به خودم که هیچ هماهنگی واطلاعی به من نداده بودند ناراحت شدم وصدالبته دیگر به عدم هماهنگی واطلاع دادن نزدیکان واطرافیان عادت کرده ام- در مورد طاها وبانکی با یکی از دوستان مشورت کردم که گفت تلاش میکند راهی برای کمک بیابد- رفتار یکی از دوستان هم در مورد نتیجه کاری که اقدام کرده بود از نظر من عجیب وغریب بود وبه فرزندانش وخودش هم گفتم؛ البته صلاح کار خویش خسروان دانند- حسین هم در مورد اختلاف ملکی خودش برای زمین هایی که خریده مشورت کرد؛ گفتم مصالحه کند بهتر است- حاذقی آمد ومشورت کردیم برای کارهایش ولی بنظرم او را سرکار گذاشته اند وبه خودش هم گفتم ولی نمیخواهد باور کند- لطفی دادخواست خلع ید را تنظیم کرده واز طریق امینی بنا شد اقدام کند؛ تشکر کردم وامیدوارم نتیجه بخش باشد- حسن بازهم مشورتی برای شخصی کرد برای انتقال به اهواز که گفتم وکیل یا خودش درخواست کند که نیابت به اهواز بدهند- احوال حاج محمد را از آرش پرسیدم که گفت کمی بیمار وحال ندار است و تلفن زدم وحالش را پرسیدم وخوشحال شد- شمعونی برای تهیه خون برای همسر بیمارش مشورت کرد که با رویا مشورت کردم وبه خودش هم گفتم تماس گرفت ولی نتیجه مطلوب فعلا نداشت؛ امیدوارم حل شود-فیلی گفت شکایت برای قطع پیامک ها در سامانه پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت: 19:02

به نام خداامروز خواستم روایت تلخ این روز را فراموش کنم البته کمی؛ ومگر میشود؟- بازار رفتم؛ عمران وخسرو هم آمدند؛ مراکزی که میخواستم در برنامه داشتم رفتم؛ نهار هم جای جدیدی پیدا کردم حوالی دیزی قبلی وخوب وجالب بود؛ مقداری هم وسایل خریدم و برای خسرو هم لوازم تحریر وعینک مطالعه گرفتم که متاسفانه به درمان چشم توجه ندارد وعمل هم؛ در کنار قهوه خانه قدیمی هم مدرسه علمیه قدیمی بازار را دیدم جالب بود- عباس میهمانی نزد نصراللهی رفته بود وشام دعوت بود؛ کمی سر به سر او میگذاشت وخوشحال بودند- مادر وبرادر حسن تماس گرفته وبرای پرونده اش مشورت کردند؛ او کماکان فراری است؛ برادرش از دیدن فیلم نزد شاکی گفت وبسیار ناراحت بود؛ با دو وکیل هم مشورت کردم تقریباً ابا داشتند که وکالت او را بر عهده بگیرند؛شکوه هم که گفت بعد از فرهاد اصلا حال وتوان پذیرش چنین پرونده هایی را ندارد- حسین از یکی از دوستان مشترک پس از مدتها که طلب داشته اطلاع داده بود که نیازدارد وبه من گفت وگفتم اشکال ندارد گفته ای ویادآوری بوده- خواهرم برای داروها و وسایلی که خریده بودم گفت که حساب کند؛ گفتم اینها را هدیه گرفته ام- بخاطر آلودگی هوا تصور کردم فردا تعطیل است که به آرمان وعلیرضا و آرمین گفتم وبعدا مشخص شد اشتباه بوده- امینی مجددا پیگیر درخواست آزادی مشروط خود بود به شعبان زاده گفتم دنبال کند- حاذقی از عدم توجه کانون سردفتران به درخواست استعلام خود گفت که بالاخره به حرف من رسید که سرکارش گذاشته اند- عبد همسایه مان از نامه نگاری ومشکلات خودش در فاتحه نوری گفت وبشدت اصرار عجیب برای پیگیری داشت؛ بنا شد نامه ای بنویسد ومن دنبال کنم؛ دیدم خبری از او نیست؛ عجیب بود؛ سوال کردم گفت یادش رفته بوده اصلا!!! ودر اولین فرصت میفرستد؛ ای پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت: 19:02

به نام خداشب تولد دکتر سعید است پیام دادم وخوشحال شد وبه بستگام هم یادآوری کردم- خاله اطلاع داد که تولد صادق هم هست پیام دادم وخیلی خوشحال شد وتماس گرفت واز خوشحالی اش خرسندم- وسایل خواهرم وهمسرش وعلیرضا هم رسیده بود وپیام دادند وتشکر کردند؛ آرمین اما کمی حالش مساعد نبود متاثر شدم وآرزوی شفای عاجل دارم؛ امین کوتاه رفته بود وسری زده بود ووسایل ها را داده بود- بدهی ام را با منصوری تسویه کردم وبرای خسرو هم یک گوشی ساده خریدم که مرتب گوشی اش خراب میشود و گوشی آرمان هم لوازم جانبی اش تعویض شد؛ البته کمی تنبلی میکرد برود که بالاخره درست شد- مادرم تماس واز هدیه برای بچه ها و خودش تشکر کرد که البته وظیفه من بود زنگ بزنم- به خانواده سعید هم پیام دادم وتسلیت گفتم وعذر خواهی برای اینکه نشد مراسم آنها بروم- پیمان اطلاع داد مادرش در بیمارستان بستری شده در اراک؛ متاثر شدم متاسفانه کسی به من اطلاع نداده بود واز فاطی هم که خودش بیمار بود وسرما خورده گله کردم؛ آرزوی شفای عاجل دارم وقرار شد اورا تهران منتقل کنند وبه من اطلاع دهند- اشرفی رمزهایش را داد اما متوجه علت و منشاء ممنوع الخروجی نشدم وصفحه باز نمیشد- برای ادامه پیگیری خلع ید با لطفی صحبت کردم وبنا شد اقدام کنیم حرف های شیرالی مقرون به واقع نبود- حاذقی هم سوالی در موردی که گویا دوستانش دنبال میکردند داشت به رضوی دلالت کردم- یکی از دوستان هم برای تصویر برداری از پدر زنش مشورت کرد به دکتر گرایش ارجاع دادم- بابک همسایه مان هم احوال پرسی کرد وخبری از من نداشته نگران بود؛ تشکر کردم- از رضا سوال کردم برای گزینش گفت مشغول به کار شده ولی معلوم نیست حقوق ایام معوق را به او بدهند ومنتظر رسمی شدن است- علیشاهی هم برای حکم برادرانش مشورت کرد که گفتم پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 17:05

به نام خداعلیان مشورتی برای شخصی کرد که من چندان متوجه نشدم وموکول شد اگر فرصت شد حضوری صحبت کنم-هدی همسایه مان حکم شکایتش را به دیوان عدالت فرستاد که آن را رد کرده اند ولایحه تجدید نظر خواهی را هم دیدم خوب ومفید بود وامیدوارم در مرحله تجدید نظر توجه شود- سیم کارت ایران را که نرفته بود بگیرد برایش پست کردم- بهزادی از توافق با تامین اجتماعی گفت که قسطی پرداخت کند وامیدوارم حل شود- جعفر زاده گفت صورت جلسه را از بانک گرفته وبه حکم دادگاه هم هفته آتی اعتراض میکنند- حسن هم از عدم توافق برای رضایت با شکات خود گفت واینکه میخواهد خودش را معرفی کند که ناچارا زندان برود و اعسار را هم وقت اعتراض گذشته وتوجه نکرده بود- اشرفی برای پرونده اش گفت وخواستار پیگیری- دختر زواری عکسم را خواست مادرشان ببیند که بیش از ۳۰ سال است اورا ندیده ام واو هم مرا؛ خیلی تعجب کرده بود- کسی که مدعی خرید خانه بود وحرفش دوتا شد بازهم پیام هایی داد ودیگر توجه نکردم- یکی از دوستان در مورد اسکن برای پدر همسرش سوال کرد که هماهنگی کردم ولی بعدا خودش گفت از مشهد دنبال میکند؛عجیب بود رفتارش- علیرضا عکس های لباس هایش را فرستاد؛ خوشحال بود؛ از خوشحالی اش خرسندم- سالار احوال پرسی کرد- فاضل از تماس با وکیل گفت ودقیق هم منتقل نکرده؛ گفتم هر طور میدانی عمل کن؛ وقتی خودش گوش نکرده دیگر چه کنم؟- علی پسر ناهید هم احوال پرسی کرد و از پیگیری هایش گفت- طاووس توضیحات برای پرونده اش داد وگفتم به وکیل خودش اطلاع تکمیلی بدهد- هادی همسایه مان در مورد یکی از آشنایانش مشورت کرد- دوست جاوید برای پرونده دوستش مشورت کرد وگفتم با وکیلان مشورت بیشتر کند- یکی از دوستان برای یک متن نامه مشورت کرد- عباس فراهانی دایی اش فوت کرده ؛ تسلیت گفتم وبه پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 17:05

به نام خداباران امروز رحمت الهی را افزون تر کرد؛ ظهر در این هوا به سَرم زد بروم سری به بهزاد بزنم که دیزی دارد واخیرا با او آشنا شدم و به عمران هم زنگ زدم خودش را با مترو رساند واتفاقا گفت الان هوس دیزی کرده بودم وزنگ زدی شاخ در آوردم؛ در این حال وهوا شب در راه برگشت پیمان زنگ زد وگفت مادرش فوت کرده؛ اصلا حالم بشدت منقلب شد ودر حال رانندگی بودم کنار خیابان متوقف شدم؛ این روزها نوری در اراک بستری بود وتمام تلاشم وآرزویم این بود تهران برود در مرکز درمانی ای مجهز ولی پزشکان اجازه نمیداند وحالش مساعد نبود ودر بخش مراقبت ویژه بود؛ خاطرات کودکی ام رژه رفت از جلوی چشمانم که او وخانواده اش چقدر به من لطف داشتند؛ به همسایگان دیگر هم اطلاع دادم وهمه متاثر شدند؛ رضوان الله تعالی علیها- خسرو از مسدود شدن حساب بانکی اش و تماس تلفنی از کلانتری گفت که پولی به حساب او آمده وامیدوارم که مشکل خاصی نباشد وکار دست خودش نداده باشد- آمین ومادرش هم دیدن یکی از بستگان رفتند وحال نداشتم من بروم؛ عذر خواهی کردم- حسین تماس واز مشکلات پسر پیکانی گفت متاثر شدم و توصیه هایی کردم- سعید احمد زاده تماس واحوال پرسی کرد واز شرایط خودش گفت وناراحت بود- سیم کارت ایران هم پست شد وبه او اطلاع دادم- یگانه اطلاع داد از سفر برگشته ومدال سوم گرفته؛ خوشحال شدم وتبریک گفتم- علیرضا تماس واز آرزوی خود برای ps5گفت کاش بتوانم برایش بگیرم- محسن برای چک نیمه این ماه گفت که ملاحظات واحتیاط هایی داشت ومیخواست عوض کند وگفتم با آن شخص ذی نفع هماهنگ کند که او هم البته به دیگری واگذار کرده؛ اوضاعی شده واقعا وبرای مشارکت جدیدی هم مشورت کرد که برایش هماهنگ کردم-یکی از دوستان هم احوال پرسی کرد ومدتی بود از او خبر نداشتم؛ خوشحال شدم - پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 17:05

به نام خداماشین را نزد استاد محسن بردم وخودش البته نبود وهمکارانش سرویس کردند متاسفانه شمع ها به موقع سرویس نشده و دفترچه ای هم برای تنظیم ویادداشت سرویس های ادواری تهیه نکرده اند ومن هم وقت این چنینی ندارم و شمع هم شکسته ودر موتور رفته که بهرحال با اوضاعی انجام شد وخدا را شکر که بدتر نشده بود- شب حاذقی ودوستش آمدند وشام هم میزبانشان بودم وکلی گپ زدیم وبرای کارهایش مشورت کرد که بنا شد فردا از کانون خودشان دنبال کند- آمین هم با مادرش برای ویزیت دکتر خودش رفته بود که شکر خدا مشکلی نداشت- سهام پیگیر کارها بود که تشکر کردم-پیگیر پست سعید بودم که نرسیده بود وشاید فردا برسد- حسین برای خرید بسته های اینترنت مشورت کرد وبرایش انجام دادم- به جعفر همسایه مان برای پیگیری نامه استانداری یادآوری کردم بنا شد فردا برود- طاووس با شکوه صحبت کرده بود برای وکالتش وبه جمع بندی رسیده بودند ظاهرا- وکیل سابق پدرم اطلاع داد چون نمیتواند در جلسه آتی دادگاه تجدید نظر شرکت کند استعفا داده و خوابی هم دیده بود که همسرم از من ناراحت است!؛خیر است ان شاالله- امروز همچنین اعلام شد ۳ ماه از مدت خدمت نظام وظیفه سربازان کسر شده که حتما بسیار موجب خوشحالی سربازان میشود- ایران قسط دیگری از سیم کارتش را داد وتشکر کردم ویک قسط دیگر مانده- مهندس آرش گفت یکی از دوستانش کلاهبرداری کرده وحسابی شانش آورده که پولهای او را نبرده اند- برای ایمان پول فرستادم که برای امتیازاتش اقدام کند- با شهیری هم احوال پرسی کردم خیلی خوشحال شد- شاهین هم تماس وخواست با محسن برایش هماهنگ کنم که کار مشترکی کنند که انجام وتوصیه کردم- سهام هم آخر شب از دریافت گواهینامه وکارت بانکی اش گفت که خوشحال شدم. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 15:08

به نام خداتولد آرمین وپدرش را که در یک روز هست جداگانه تبریک گفتم و یکی از دوستان دیگر هم؛ آرزوی سلامتی و موفقیت برایشان دارم- مرسوله پستی مدارک مدرسه دخترش رسید وآخر شب با همسرم بردیم وتحویل دادیم اصلا در جایی بود که بنظرم بعید بود در عمرم روزی آنجاها بروم وشانس آوردیم عصر خسرو آزمایشاتش را آورده بود برای دکتر سعید فرستادم وتجویز مجددی کرد برای آزمایش بود وپس از اینکه شهروند رفتیم وخرید کردیم با ما آمد و درمسیر خانه اش بود وآنجا را با داستانهایی پیدا کردیم- مادر افسانه تماس وبرای کارها وپیگیری های طاووس تشکر کرد؛ امیدوارم که با تلاش وکیل وتوجه محکمه تجدید نظر فرجی بشود- عمران از ارجاع مجدد پرونده اش واین بار به دادسرای نیابت گفت؛ عجیب است که پاسخ استعلام ها رفته ولی دوباره ثبت شده است؛ توصیه کردم مراجعه کند و دنبال کند- زیبایی گزارشی از روند پزشکان ودرمانش داد؛ آرزوی شفای عاجل دارم- جعفر تماس وگفت رفته شرکت وامور حقوقی توجهی نکرده به ابلاغات قضایی و توصیه کردم به شرکتی که هیات مدیره شرکت خودشان هست هم نامه بنویسد شاید فرجی شد واگر نشد نهایتا به دادستان شکایت کند- حاذقی هم گفت به کانون سردفتران رفته ودرخواست خودش را داده وامیدوارم راهی قانونی برای کمک پیدا شود- سهبلا گفت سری به توکلی زده و از او سنگ خریده اند؛ جالب بود آشنایی بخاطر سام- سینا هم از پیگیری هایش گفت از ریاست جمهوری گرفته تا خصوصی سازی و ایمیدرو که از تلاش هایش تقدیر کردم- طاها دوست جوانم هم از پیگیری هایش برای تبلیغات گفت- دکتر سیاوش هم احوال پرسی کرد که تشکر کردم- ساجدی اطلاع داد که ویزای تحصیلی را به اقامت تبدیل کرده اند وهردو همسر سر کار میروند؛ خیلی خوشحال شدم- احمد را خواستم فردا شام دعوت کنم که متوجه شدم ا پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 15:08

به نام خداحمیده پیام وحال سام را پرسید؛ نگفتم کجاست؟اما گفتم حالش مساعد است و اورا دیده ام؛ خواست به او بگویم او هم تحت درمان است- شعبان زاده هم مشورتی در مورد یک پرونده داشت که راه های قانونی ای که میشناختم گفتم- دوست جاوید که دوره قبل خیلی دیر عمل کرد امروزهم در آخرین مرحله انتقالات برای همسرش مشورت کرد که هیج راهی در توان من نبود وفرصتی برای پیگیری- حاذقی از پیگیری های سند مادرم گفت که دستی نمیدهند و گفتم عجله ای نیست وپست بیاورد اشکال ندارد-وکیل اطلاع داد فاضل بدون معرفی خود ونام بردن از من سوال خودش را پرسیده واو هم جواب داده؛ حداقل امیدوارم عمل کند- برگه عدم سوابق سامه هم ابلاغ شد که به شهره گفتم برایش بفرستند- نمونه موتورهای وسپا را دیدم که میخواستم برای امین بخرم که فعلا نشد و خودش هم گفت این نمونه عین موتور خودش هست-یک سیم کارت داشتم که سالهاست استفاده نمیکنم وبا پیشنهاد همسرم بدرد یکی از بستگان میخورد آن را فروختم تا بعدا اقدام برای بنام شدن بشود-با آرمین و پدرش و انصاری جداگانه تبریک گفتم تلفنی؛ تولدشان را و برای آنها هم کادو قبض موبایل را پرداخت کردم و آرمین هم اینترنت فرستادم؛ خیلی خوشحال شدند- عصرهم ابتدا دندان پزشکی رفتم برای اصلاح دندان که انجام شد وهرچه هم اصرار کردم به بهانه اینکه همان دندان سابق است که اصلاح میشود پولی نگرفتند وخیلی تشکر کردم- قنادی رفتم ومقداری وسایل برای خانه خریدم با همسر ومدتهاست مشتری آنجا شده ام وکیفیت خیلی خوبی هم دارد کارهایش وبعد برای سیم کارت های مشابه رفتم وخریدم؛ مرد خوبی هم بود نمایندگی اپراتور؛ احمدی را هم که از مسافرت برگشته بود دیدم و ساعتی هم آورده بود که بسیار زیبا اما جوان پسند بود- یگانه هم احوال پرسی کردم وگفت ۱۰ روز د پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 15:08